click
click
click
click
click
click
click
click
click

click

 

  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  • click
  •  
  • click
  •  
  • رزم نامه شماره پنج
  • رزم نامه شماره چهار
  • به سوي اعتصاب عمومي
  • تنش آفريني هاي تازه
  • براي کوبيدن بازاري ها
  • نود و نه درصدي ها به پيش
  • براي اشغال بيت رهبري
  • پيام بيستم
  • پيام نوزدهم
  • امپراتوري ملاها
  • پدافندهاي بابکي
  • تصاحب کارخانه ها
  • click

  • نفت در ونزوئلا
  • پاره اي از مطالبات مرحله اي
  • اشرافيت شيعه ي صفوي
  • انتقال دارايي هاي ملي به دزدان
  • اصل 44: در هر يکان، يک کميته ي کارکنان براي مصادره دارايي هاي دزديده شده
  • برنامه هاي گفتمان هاي مطالبه محور يا پاره اي از خواست هاي جنبش
  • براي تغييرات بنيادي در ايران از عزت الله سحابي
  • چرا اين همه دشمني ملاها با دانشگاه ها از دکتر محمد ملکي
  • جنگ کوسه ها در نظام ولايي، داده هاي تکانه دهنده از دزدان سرکويگر
  • در پشت کشتارها و سرکوب ها، کودتاچيان چه پول هايي به جيب مي زنند
  • چه دزداني پشت کشتارها پنهانند

  • فهرست يکم: نقش روحانيون در مفاسد اقتصادي
  • فهرست دوم: دزدان ولايي يا ميلياردرهاي ايران
  • فهرست سوم: سرکوبگران يا مافياي اقتصادي
  • فهرست چهارم: مافياي مالي و نظامي کجا هستند
  • فهرست پنجم: چه دزداني از پدافندهاي بابکي مي ترسند
  • فهرست ششم: شماري از ملاهاي ميلياردر
  • فهرست هفتم: باندهاي مالي و سرکوبگر
  • از جنبش هاي جهاني بياموزيم

  • مصادره ها در ونزوئلا
  • آموزه هايي از جنبش خشم در يونان
  • خواسته هاي کمپ ميدان خورسيد در اسپانيا، تغيير انتخاباتي و مبارزه با کليسا
  • واکنشي هشيارانه، طرح ساختن “ويترين” از مصر رد شد
  • براي دوستي و آشتي در جهان

    داده هايي از کمپين

     

     

     click

    در "کار سازمانی"، راهنمای ما "انجمن های مخفی و کوچـــــــــــــــــک و پراکنده و غیرقابل کنترل" انقلاب مشروطه هستند، متشکل از "بابکیان" بسیار قابل اعتماد. به گفته استاد سخن و خرد و داد، فردوسی: "هشیوار یاران گزین در نبرد". "انجمن های بابکی" که بجاست کار سازمانی "غیر زنجیره ای" را (با درس گیری از اشتباه های دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی) با کار "توده ای"، بسیار حساب شده درهم آمیزند، در کوران نبرد و در آستانه ی پیروزی، "هشیارانه و گام به گام" به هم خواهند پیوست، و ایرانی آزاد و آباد و پرداد و توانمند را بنيان خواهند نهاد. پيش به سوي ايجاد “انجمن هاي بابکي” در همه ي يکان هاي اقتصادي و آموزشي، و تدارک اعتصاب عمومي! هشيار باشيم، نبايد گذاشت رويدادهايي چون ليبي و بحرين در ايران بازخواني شوند. تنش آفرينان در حال بازآفريدن رخدادهاي آغاز انقلاب در ايران و منطقه هستند. بايد هر چه زودتر “به اين شب سياه” پايان داد. در این راستا می توان از شیوه های سازمانی و مبارزاتی "تدافعی" در دیگر جنبش های رهایی بخش نیز، همانا به میدان آوردن "پدافندان" (در کنار "انجمن های بابکی") بهره گرفت: هم برای شناسایی و افشاگری و خنثی سازی "عوامل" ناآشکار و آشکار این "تنش آفرینان و دزدان" در کارخانه ها و آموزشگاه ها و اداره ها و محله ها و بازارها، و هم به منظور نشانه گرفتن برجسته ترین مراکز کلیدی، چون کانون های بازرگانی و مالی و تامین انرژی و حمل و نقل. همانگونه که "عمامه به سرهای ولایی" از ترسشان در خیابان ها آشکار نمی شوند، می توان این "عوامل" را در یکان های اقتصادی و آموزشی وادار به عقب نشینی کرد و خنثی نمود. این رویکردها در راستای تدارک "اعتصاب عمومی"، و از کار انداختن همزمان مهم ترین یکان های اقتصادی و کانون های آموزشی-اداری جریان خواهد داشت

    "دغدغه های" سحابی برای تغییرات "بنیادی" در ایران چه بود؟

    نمی توان در تاریخ معاصر ایران به پژوهش اجتماعی-اقتصادی پرداخت، و از ارزیابی های فرهیختگانی چون عزت الله سحابی چشم پوشید، همان گونه که نمی توان به درگیرهای اقتصادی در درون نظام ولایی پرداخت و موشکافی های دلسوزانه ی بهمن احمدی عمویی را نادیده گرفت.

    کنکاش در کارهای عزت الله سحابی مرا همواره به یاد مستوفی ها و "وزیراعظم" های دلسوزی می انداخت، که در سده های گذشته پیاپی قربانی سلطان ها و "صدراعظم" ها شدند. "صدراعظم" واژه ای است که مینورسکی در پژوهش ارزنده اش از دوران صفوی، در برابر "وزیر اعظم" یا "وزیرالوزرا"، و برای "وزیر موقوفه ها" یا "صدر خاصه و عامه"، و گاها "ملاباشی" بکار گرفته است.

    برای آن که قدرت این "صدراعظم ها" و "ملاباشی های" آشکار و ناآشکار (یا "ولی فقیه" های امروز) را در سنجش با "وزیران اعظم" (یا نخست وزیران و رییس جمهوران امروز) و مستوفیان (یا دولتمداران امروز)، نشان دهیم، از کتاب "القاب و مواجب دوره ی سلاطین صفویه"، و نقش "وزیر موقوفات چهارده معصوم" نمونه ای می آوریم. "شغل مشارالیه" با شغل "ولی فقیه" امروزی که میلیاردها دلار را در "بیت رهبری" زیر کنترل دارد، و همه ی فرهیختگان و دلسوزانی از جنس "سحابی" را دشمن می انگارد، همسانی هایی دارد:

    "شغل مشارالیه این است که کل املاک و مستغلات و دکاکین و خانات و محال موقوفات چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین را هر سال ضبط و نسق نموده ... و خدمت مزبوره بسیار خطیر و معتبر بوده، خصوصا در زمان اعلیحضرت گیتی ستانی، شاه عباس ماضی، نهایت استقلال داشت، «به حدی که با وزیر اعظم برابری می کرد»، مشهور است که روزی وزیر موقوفات چهارده معصوم با وزیر اعظم در حضور اشرف گفتگو نموده، به او می گوید که اگر تو وزیر یک معصومی، من وزیر چهارده معصومم."

    "دغدغه های فردای ایران" کتاب ماندگار عزت الله سحابی، که گوشه هایی از آن را در سه بخش برگزیده ام، فریادهای "وزیرانی" است دلسوز که قربانی خودبزرگ بینی ها و مال اندوزی های کسانی از تبار "ملاباشی" های صفوی شدند: چه "ولی فقیه" که در مرگ فرزندش مسئولیت درجه اول دارد، و چه یار قدیمی اش رفسنجانی که در "کودتای بیست هشت مردادی سال 1367" و سرکوب ها و کشتارهای آغاز انقلاب، و نیز  "کم کردن روی" مبارزانی جنس "عزت الله سحابی"، نقشی تعیین کننده بازی کرد.

    نگارنده بویژه بخش دوم از ارزیابی های او را که در پیوند است با تغییرات "بنیادی" برای "فردای ایران"، به همه ی نیروهای ملی و دمکرات ایران پیشنهاد می کند.

    ارجمند

    آزادگان ِ پاک اند.

    جهان را دوست می دارند

    و آدمی را

    در بستر آن.

    جویای ِ چشمه ها

    از بندها رها.

    مهر

    در نگاه شان همیشگی ست،

    و تو را

    و خود را

    آزاد می بینند.

    (ب. آرمان، از کتاب سه نسل)

     

    بخش یکم: گزیده ای از گفته های اندیشمندانه و دلسوزانه ی عزت الله سحابی

     

    چرا انقلاب شد؟

    فیلیپن و ایران تحت رژیم های مارکوس و پهلوی بکلی عقب ماندند. به رغم تمام داعیه ها و تبلیغات «تمدن بزرگ» و به رغم درآمد سرشار نفتی، در ایران کار به جایی رسید که از سال 1353 و 1354 آثار شکست در برنامه های توسعه ی اقتصادی آشکار گردید. شاه ناچار به تاسیس سازمان بازرسی شاهنشاهی از یک طرف، و حزب رستاخیز برای جذب وفاداری طبقه متوسط و تحصیلکرده از طرف دیگر، شد. وی هنوز نمی خواست بپذیرد که این ملت به قدر کافی رشد یافته است و برای اداره ی خود نیاز به «یک نظام قیمومتی و آقابالاسری و القائات تحت رهبری و سلطه ی پادشاهی» (یا شیخی: ب. آرمان) ندارد.

     

    دلسوزی های پس از انقلاب

    اکنون که ناکامی یا عقب ماندگی در بسیاری از اهداف انقلاب پیش آمده است، گروهی واپس نشسته، و بر این مدعایند که انقلاب علیه نظام شاهنشاهی فقط جنبه ی فرهنگی داشته و آن جنبه نیز به ظاهر پوشش و شعائر مذهبی خلاصه می شده است. غافل از اینکه رژیم گذشته، تنها یکی از معایب اساسی اش بیگانگی فرهنگی با مردم و ملت بود. اگر بر فرض رژیم شاه در همان سال های 1355 و 1356 با روحانیت به توافق می رسید، و ظواهر و شعائر مذهبی را رعایت می کرد، آیا ضعف های بنیادی و کارکردی رژیمش نیز اصلاج می شد؟

     

    دلارهای نفتی چه شدند؟

    تا سال 68 چیزی در حدود 180 میلیارد دلار درآمد حاصل از صدور نفت به این کشور وارد شده بود (با احتساب ذخائر ارزی اول انقلاب) که کمی بیش از نصف آن مصرف هزینه ی سنگین جنگ یا واردات کالاهای اساسی شده و مابقی، برای جبران کسر بودجه های دولتی مصرف و در واقع تلف شده بود. 

     

    برای "دستیابی به یک ساختار اقتصادی تولیدی"

    امید آن بود که پس از تجربه ی مخرب و بسیار پرهزینه ی صدور شتاب آلود انقلاب و شعارهایی چون محو استکبار جهانی و تسخیر قدس، استرداد و استیفای منافع ملی در راس برنامه ها قرار گیرد، و اهداف بلند و بالا و آرمانی دیگر را موکول به توسعه ی فرهنگ «مقاومت» در برابر استکبار، و استغنا و خود اتکایی ملت ها نماییم و یک چند «نگاه به درون" را شعار خود سازیم و سر خود گیریم و به بازنگری و بازسازی در افکار و بینش ها، اخلاق و رفتار اجتماعی و روابط و مناسبات سیاسی و اجتماعی خود بپردازیم و «و تا دستیابی به یک ساختار اقتصادی تولیدی و خوداتکا و خلاق و بسیج تمامی جامعه برای توسعه و تعالی، از جاه طلبی سیاسی و رقابت با قدرت های نظامی و اقتصادی جهان و حضور در همه جای دنیا خودداری کنیم که هزینه هایی بس سنگین و جبران ناپذیر برای منافع و مصالح ملی ما دارد و تاوان های عظیمی بر دوش ملت و میهن ما تحمیل می کند» (افزوده ی نگارنده: همان راهی که چین در چند دهه ی گذشته برگزیده و بدین گونه ترفندهای کنسرن های نظامی-نفتی-مالی را با شکست روبرو ساخته است)

     

    از "لاف زنی و رجز خوانی" تا "گشودن بی و بند و بار و بی ضابطه ی درهای تجارت خارجی"

    ما تا زمانی که نتوانیم به «خودکفایی و استغنای اقتصادی و تکنولوژیک دست یابیم»، حداقل تا زمانی که نتوانیم سلاح دفاعی خود را خود تامین کنیم، دم زدن از رقابت با قدرت های جهان «بیشتر به لاف زنی و رجزخوانی برای مصرف داخلی و انزوای رقیبان و منتقدان» شباهت دارد. ما باید تا زمانی که حداقل با همسایگان وابسته یا غیروابسته خود که بعضا خرده-امپریالیست هستند، به حدودی از تعادل قوا و روابط سالم نائل نشویم، سخنان و شعارهای جاه طلبانه را رها کنیم، و در تدوین و تصویب و اجرای برنامه های اقتصادی و اجتماعی، راه عقلایی و علمی در یک کشور جنگ زده و خسارت دیده را در مورد جبران خسارات جنگی و هر نوع نوسازی یا تاسیسات در نظر گیریم. این راه همان پرهیز از ریخت و پاش، در حد خست، و تاکید بر تولید هر چه بیشتر و مصرف هر چه کمتر، و «اجتناب از گشودن بی و بند و بار و بی ضابطه ی درهای تجارت خارجی" می باشد (افزوده ی نگارنده: چین که با رشد تولید ناخالص ملی در مرز یازده درصد، علیرغم بحران اقتصاد جهانی، در جایگاه نخست جهانی از دیدگاه رشد اقتصادی جای گرفته است، پیش از ورود به سازمان تجارت جهانی و گشودن بسیار محتاطانه ی درها، «سه دهه!!» تدارک دیده بود).

     

    ما و دیگر کشورهای رو به رشد

    در هندوستان، جمعیتی 800 میلیونی با وارداتی حدود 20 میلیارد دلار زندگی می کنند. و ایران ما با جمعیتی حدود 7 درصد جمعیت هند با همان میزان واردات ... هندی ها به ساختن راه و راه آهن و سایر امور زیربنایی توجه کرده و در میان جهان سومی ها از همه پیشرفته ترند، ولی ما به عوص پرداختن به این امور زیزبنایی، به واردات اتومبیل پرداختیم (یا مونتاژ آن در ایران: ب. آرمان)

     

    نظم نوین جهانی و امریکا

    دولت ایالات متحده امریکا امروز مدعی پی ریزی «نظم نوین جهانی» است. اما چنین نظمی تا به امروز هیچ معنای عملی ای جز آشوب و هرج و مرج و اشغال و تجاوز نداشته است. هر جا که حضوری مستقیم و غیرمستقیم از امریکا و منافعش به چشم می خورد، آتش جنگ و ستیز است که زبانه می کشد، و این نظم نوین تا به امروز، چیزی جز بی نظمی به دنبال نداشته است. از سوی دیگر، داعیه ی نظم نوین جهانی به رهبری امریکا، با مجموعه ی اوضاع و موقعیت دولت و مردم امریکا نیز همخوانی ندارد. چرا که رهبری جهانی مستلزم شرایطی است که امریکا با آن فاصله ی زیادی دارد.

     

    بخش دوم: برای تغییرات "بنیادی"، پیشنهادهایی از عزت الله سحابی برای "فردای ایران"

     

    یکم:

    به نظر ما هر ملت، و یا دستگاه رهبری هر ملت (به نمایندگی از ملت)، می تواند و «می بایست» هر از گاهی، نسبت به اعمال و سیاست ها و بینش های خود در گذشته و حال، مواضع مراقبه، محاسبه، بازنگری، تصحیح و تغییر را داشته باشد.

    دوم:

    اما سوال اینجاست که اگر قرار بر اصلاحات و تغییرات «بنیادی» باشد، این تغییرات تا کجا می توانند پیش بروند که نتیجه ی آن صورت متعالی تر و مترقی تری داشته باشد؟

    سوم:

    هرگونه "بازسازی" و تغییر و تحول در سیاست ها، تنها زمانی مشروعیت خواهند داشت که نسبت به این حقیقت پایبند و متعهد باشند، و اما آن حقیقت:

    1- حق نیست ملتی تاریخی، کهن و صاحب فضیلت، و استعدادهای انسانی-طبیعی فراوان، و حامل هویت و فرهنگ عظیم و افتخارآمیز –ملتی که در گذشته ی تاریخی خویش خدمات و ارمغان هایی به جامعه ی بشریت ارایه داده است - «فنا» شود. بلکه می بایست در کنار ملل و ملت های دیگر جامعه ی بشری باقی بماند و فعالانه در کاروان تعالی و ترقی  بشری شرکت جوید.

    2- بقا و استحکام ملت-کشور تنها در صورت استقلال و خودمختاری آن معنا می یابد

    3- بقای ملت، مستلزم بقا و استحکام ظرف تاریخی-اجتماعی آن، یعنی مملکت یا وطن، وحدت، تمامیت و رضایت قاطبه ی شهروندان آن است.

    4- استقلال و خودمختاری یک ملت، یا اصل حاکمیت ملی، اولا، در قالب حراست از هویت فرهنگی-تاریخی، یا ارزش های فراوانی که آن ملت برای آن ها ایثار نموده است، و ثانیا، حراست از منافع و مصالح اقتصادی-سیاسی درازمدت آن قابل درک است. استقلال بدون حفظ هویت و یا بی اعتنایی به منافع درازمدت، چنانچه سیاست رژیم گذشته بر این منوال بود، بی معناست و به اضمحلال ملت می انجامد.

    5- رژیم های سیاسی، به هر میزان هم که مستقل و متکی به خود باشند، اگر به سرعت مستظهر به یک نظام اقتصادی-اجتماعی ملی، خوداتکا و پایدار نشوند، قادر نیستند برای درازمدت مستقل باقی بمانند.

     

    چهارم:

    با پذیرش و اتکا بر اصول فوق اعتقاد ما، با صمیمیت و تاکید، بر این است که: هرگونه تغییر و تحول یا تصحیح در بینش ها و روش ها، هرگز نباید موجب تفرقه ی بیشتر در وحدت ملی و تعمیق شکاف های طبقاتی، و گسترش «امتیازات گروهی» و نفی «اشتراک اقشار مفید» به استقلال و تمامیت و هویت ملی گردد. چرا که ورود این خصال در هر جامعه، ارکان آن را متزلزل خواهد ساخت ...

     

    پنجم:

    باید دید که در گذشته در کشور ما چه ضعف ها و خطاهای اساسی بینشی وحود داشته است که در سیاست های سال های بعد می بایستی متوجه اصلاح آن می بودیم.

     

    ششم:

    در این واقعیت تردیدی نیست که «استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی»، آرمان ها و تاکیدات اصلی انقلاب ایران را تشکیل داده اند. رژیم پهلوی و سیاست ها و برنامه هایش در تقابل با این ارزش ها بود، به همین دلیل در حرکت انقلاب، از سوی مردم کنار گذاشته شد ...

     

    هفتم:

    ضعف و بیماری عمده ی جامعه ی انقلابی ما و نظام حاکم بر آن از دو عامل زیر نشات گرفته است:

    1- فضای سیاسی و اجتماعی که مشخصه ی اصلی آن عبارت بود از «انحصار سیاسی-اجتماعی»، در کنار دامن گرفتن تفرق و خصومت های روزافزون، و کم رنگ شدن وحدت و اقتدار ملی، فضایی که در آن نیروهای مولده، و اندیشمند جامعه منزوی و مهجور شدند، و احساسات و شعار، به جای عقلانیت و عبرت آموزی از تجارب دیگران رواج یافت.

    2- فرهنگ «تولید و کار خلاق» در زمینه های مادی و معنوی بی اعتبار شده و در همه ی زمینه ها، بازار دلالی و واسطه گری، و تکرار مکررات و عدم نوآوری و ابتکار، رونق گرفت. جامعه ار اکثر ثروت های طبیعی، اقتصادی، و انسانی خود خالی شد، و در مقابل تاسیسات زیربنایی و تولیدی، و نیروی انسانی کارشناس و کاردان که عناصر اصلی در رشد «سرمایه های ملی» هر جامعه را تشکیل می دهند، تکوین نیافت. به جای تمامی این ها، ما نقدینگی ای را داشتیم که بدون تناسب با تولید رشد کرد. نقدینگی ای که به صورت دارایی های پولی یا غیرمولد در نزد گروه های خاصی از مردم انباشته شد و به فعالیت «مخرب و فسادانگیز» (تاکید از ب. آرمان) ادامه داد.

     

    هشتم:

    انتظار ملت ایران، و امید و آرزوی مردم این بوده و هست که هر اصلاح و تغییری که عنوان «بازسازی» را به خود می گیرد، در عین پایبندی به اصول و ارزش های فوق، نسبت به اصلاح دو عاملی که فترت و «رکود اجتماعی و اقتصادی» را باعث شده است، اقدامات جدی و عاجل به عمل آید ...

     

    بخش سوم: نگاهی به خطاها در نظام جمهوری اسلامی که هنوز ادامه دارند

     

    نهم:

    علیرغم این انتظارها، سیاست ها و بینش هایی که دنبال شدند.

    1- عدم تلاش در جهت افزایش مشارکت موثر اقشار و دستجات مختلف در تصمیمات و انتخاب های سیاسی جامعه، دامن گرفتن بیش از پیش خصومت ها و کینه های اجتماعی، ضعف و تزلزل در وحدت و وفاق ملی.

    2- اتخاذ سیاست ها، خط مشی، و برنامه های اقتصادی، مالی و پولی بدون اعتنا و اتکا به مشارکت فعال و موثر نیروهای کارشناس دلسوز و مجرب داخلی، و پرداختن به امور جزیی، و صوری و کمتر «کلان و بنیادی».

    3- تشویق و تحریص ولع و فرهنگ «مصرف» و افزایش بی رویه ی واردات انواع مصنوعات مصرفی خارجی، بدون ایجاد مجالی جهت تکوین و توسعه ی مستقل تولیدات ملی ...

    4- هجوم حساب نشده، و بدون هیچ نوع عاقیت اندیشی نسبت به امر «خصوصی سازی» (یا خودی سازی: ب. آرمان) و آزاد کردن قیمت های ريال و سعی در تکیه بر قانون عرضه و تقاضا در اقتصادی که در آن توان های تولیدی بسیار پایین، و فاصله ی درآمدی بین طبقات مختلف بسیار زیاد است، و تولیدات داخلی نیزبه میزانی وسیع به واردات خارجی وابستگی دارند.

    5- دعوت از «ایرانیان صاحب ثروت و فراری»، از موضعی خاضعانه، و پس گرفتن همه ی دعاوی ملت و مملکت نسبت به آن ها، و در عین حال بی اعتنایی به سرنوشت «ایرانیان غیرثروتمند» و آواره ی خارج از کشور و خودداری از تامین جانی و مالی آن ها.

    6- دعوت از بیگانگان در مشارکت و سرمایه گذاری داخلی، و «عقد قراردادهای عجولانه» و نسنجیده، در شرایطی که توان های فنی و اجرایی داخلی آن چنان سامان داده نشده که حاصل این مشارکت به نفع «اقتصاد ملی»، و افزایش قابلیت های علمی و فنی داخلی تمام شود.

    7- تلاش در افزایش «روابط سیاسی بین المللی»، به ویژه با قدرت های غربی، از موضع ضعف و احتیاج.

    8- رونق بیش از پیش بخش خدمات (تجارت، واردات، هزینه های عمومی لوکس، اعتبارات مالی فراوان خدماتی) در مقابل مضیقه و فشار بی سابقه بر سرمایه گذاری های تولیدی.

    9- کاهش شتابان کمی و کیفی «طبقه ی متوسط اجتماعی-اقتصادی»، و پیوستن بخش اعظم آن به طبقات فقیر و کم درآمد جامعه ...

     

    (وقتی) بر فشار و «استبداد سیاسی-اجتماعی» می افزایند ... افقی جز تسلیم به حوادث و دشمنان دیرینه و بالاخره سکون و انحطاط نمی ماند. و این قانونمندی امور است و مستقل از نیات و جنبش ها و عقاید.

    دکتر بهروز آرمان

    www.b-arman.com

    >>Twitter

    >>

     click

    >>

     click